نقد کامل و بررسی هری پاتر Harry Potter
نقد کامل و بررسی هری پاتر Harry Potter: فیلم هری پاتر با نام هری پاتر و یادگاران مرگ، قسمت دوم تا زمان اکرانش از ده فیلم پرفروش جهان بود. این استقبال کمنظیر نشانی بر اهمیت این اثر است، به گونهای که حتی بعد از گذشت چندین سال از اکران آخرین فیلم از این مجموعه، بازهم نقد و بررسی آن میتواند در تحلیل هر چه بهتر آثار شبهدینی هالیوود مؤثر باشد.
نقد کامل و بررسی هری پاتر Harry Potter
داستان اول؛ هری پاتر و سنگ جادو: با سپرده شدن هری نوزاد به خانواده خالهاش آغاز میشود. هری 11 سال در خانوادهای غیرجادوگر و نامهربان بزرگ میشود در شب تولد 11 سالگیاش، با خبر میشود که جادوگر است. آنگاه از او دعوت میشود که به مدرسه سحر و جادوی هاگوارتز برود تا قدرت خویش را سامان دهد.
سپس به تدریج متوجه شهرت خود در میان مردم میشود. چرا که ولدمورت، جادوگر پلید و قدرتمندی که سالها در میان مردم به ظلم و ستم مشغول بوده به خاطر یک پیشگویی قصد کشتن او و خانوادهاش را میکند. در شبی تاریک، پدر و مادر هری کشته میشوند اما او به دلیل جادوی محافظ مادرش زنده میماند و جادوی ولدمورت باعث ضعیف شدن خودش میگردد.
از آن پس، شیطان داستان ناپدید شده و مردم، هری را به این سبب ستایش میکنند. طی اتفاقاتی که در آن سال در هاگوارتز رخ میدهد، هری متوجه میشود که همان جادوگر پلید برای بازگرداندن قدرت خویش سعی در یافتن سنگی به نام سنگ جادو دارد که باعث عمر جاوید و قدرت بیشتر میگردد، اما هری و دوستانش مانع این کار میشوند و در نهایت پیروز نهایی میدان هستند.
داستان دوم؛ هری پاتر و تالار اسرار: هری شاهد طلسمهای مشکوکی در مدرسه جادوگران میشود که خبر از باز شدن «تالار اسرار» دارد تالاری که سالها پیش توسط یکی از بنیانگذاران مدرسه ساخته و پنهان شده است، هری و دوستانش برای یافتن راه مقابله با این حملهها و نیز یافتن دوستشان(جینی) که توسط شخص نامعلومی دزدیده شده است راهی به تالار اسرار مییابند.
سپس هری با قدرتی که از ولدمورت در او نهادینه شده است شجاعانه با مار بزرگ و خطرناکی که در آنجاست میجنگد و او را میکشد، آنگاه خاطرات ولدمورت در دفترچه خاطراتی که باعث این همه مصیبت شده است از بین میبرد و بازهم پیروز میشود.
نگاه اومانیستی نهفته در مجموعه هری پاتر
در ادامه نقد هری پاتر از دیگر مؤلفههای کابالایی فیلم، نگاه انسانمحورانه و اومانیستی داستان است. تأکید این مطلب در مورد منجی و قهرمان داستان مشهودتر است. تأکید فیلم بر آنکه منجی لزوما نباید قدیس الهی و یا همچون یک نبی باشد مؤلفهای قابل توجه است. حتى ممکن است منجی، فردی کاملا عادی و مادی و عاری از هرگونه ارتباطات متافیزیکی باشد.
بدین معنا که لزومی بر بروز معجزات تنها از یک شخص آسمانی و خدایی نیست؛ بلکه انسانهای عادی هم میتوانند قدرت اعجاز داشته باشند. انسان همهکاره خلقت است؛ خدا نقش بسزایی در زندگی آدمی ندارد و تنها خود انسان است که میتواند خود را نجات دهد.
در این داستان هیچگاه خدا به عنوان حامی معبود و اله حضور ندارد. هیچ خدایی به کمک هیچ فردی نمیآید همه چیز با اتفاقات سوانح و حوادث طبیعی پیش میرود. انسان – خصوصا منجی – تنهای تنهاست تنها خود اوست که میتواند زندگی خود و دیگران را نجات دهد.
دامبلدور فردی شوخ است که در قسمتهای زیادی از فیلم نقش خدا را ایفا میکند. او راهنمای هری و پیشوای اوست، اوست که همه مشکلات را از مدتها قبل پیشبینی کرده و برایشان راه حل دارد. بعد از مرگ وی محفلیها از هم میپاشند، هیچکس نمیداند چه باید کرد.
مرگ چشم باباقوری، نقص عضو فرد و… زمانی اتفاق میافتد که او مرده است. در انتها نیز او گویی در نقش فرشتهای پس از مرگ و یا الههای در برزخ به تصویر کشیده میشود. در این داستان گویی جای دین و علم با جادو عوض شده است؛ یعنی نگاه داستان این است که به جای اینکه انسان نیازمند دین و علم باشد، نیازمند جادو است. همانطور که دامبلدور همچون پیامبری جادوگر، همواره راهنما، یاریگر، پشتیبان و معلم هری بوده است کسی که خود نیز در خدمت خدایی بزرگتر، به نام جادو است.