بررسی و نقد کامل فیلم سینمایی ماتریکس
بررسی و نقد کامل فیلم سینمایی ماتریکس: اگر اهل دیدن فیلمهای تخیلی و اکشن باشید، به طور قطع فیلم ماتریکس را تماشا کرده و متوجه تفاوت آن با دیگر فیلمهایی که در این ژانر ساخته شدهاند، شدهاید. تا به حال تحلیلهای زیادی درباره فیلم ماتریکس نوشته شده است، اما این بار میخواهیم آن را از منظر روانشناسی و فلسفه بررسی کنیم؛ بعدی که تا به الان از آن غفلت شده بود. با ما همراه باشید.
بررسی و نقد کامل فیلم سینمایی ماتریکس
بحث جهانهای موازی در مکاتب فکری مختلفی مطرح شده است. از اساطیر گرفته تا ادیان ابراهیمی و فیزیک کوانتوم، نظریاتی در این باره عرضه کردهاند. در تعریفی ساده، جهانهای موازی به معنی جهانهایی است که نه در امتداد جسمانی این جهان، بلکه به موازات جهان ما وجود دارد. به بیان دیگر، ما نمیتوانیم با سفینههای فضایی یا زیردریاییها یا هر وسیله دیگری به آنجا وارد شویم؛ چرا که اساسا جهان موازی داخل ابعاد فیزیکی این جهان نیست؛ بلکه در جهانی به موازات این جهان وجود دارد که از دریچههای مخصوصی میتوانیم به آنجا سفر کنیم.
مثلا همه ما در خواب، وارد جهان جدیدی میشویم که کاملا قابل حس است. در آنجا اشیاء را لمس میکنیم، صداها را میشنویم و گاهی هم خوراکیهایی را میخوریم. یعنی دقیقا حواس ما فعال است، اما در جهانی که در کره زمین یا کرههای اطراف نیست؛ بلکه به موازات این جهان و در خارج از ابعاد سهگانه اینجا قرار دارد. این نگاه به جهان موازی در تمام نظریات وجود دارد؛ اما در جزئیات اختلافاتی هست که از بیان آن صرف نظر میکنیم.
در فیلم، جهانی که نئو در ابتدای فیلم در آن زندگی میکند، ماتریکس نام دارد. این جهان به گفته مورفیوس نوعی خواب غفلت است که باید از آن بیدار شود و کاملا واقعی است. نام مورفیوس از خدای یونانی خواب گرفته شده است مورفیوس به نئو تذکر میدهد که اگر کسی در جهان ماتریکس کشته شود، در جهان واقع نیز کشته خواهد شد؛ پس ماتریکس صرفا توهم بیاثری نیست و کاملا واقعیت دارد.
نئو همچون آلیس در سرزمین عجایب، با خروج از ماتریکس وارد جهانی جدید میشود. رابطه جهان خارج از ماتریکس با ماتریکس، دقیقا منطبق بر رابطه بین جهانهای موازی است. اما دقت شود که هم ماتریکس و هم جهان خارج از آن واقعی است. تفاوت این است که جهان ماتریکس ساخته ماشینها بوده و جهان خارج مخلوق آنها نیست.
جنگیدن برای بقای باورها
در بخشی از بررسی روانشناختی فیلم ماتریکس 1 که مورفیوس مشغول توضیح دادن تهدید ماموران است، به نئو می گوید: «چون ذهن مردم به ماتریکس وصله، الان جزئی از ماتریکس هستن و ما رو دشمن خودشون می دونن. بیشتر مردم آمادگی جدا شدن از سیستم رو ندارن. مردم اینقدر به این سیستم وابسته ان که حاضرن برای محافظت از اون بجنگن»؛ اما چرا آدم ها حاضرند چنین کاری انجام دهند؟
دلیلش در روانشناسی واضح است: «ناهمخوانی شناختی». ناهمخوانی شناختی حالتی از ناراحتی روانشناختی است که در آن باورهای فرد با یکدیگر یا باور و رفتار فرد با یکدیگر، در تضاد قرار دارند. در فیلم ماتریکس هم شاهد همین وضع هستیم.
باورکردن این حقیقت که تمامی زندگی انسان یک توهم بوده، بسیار دردناک است. مردم در این شرایط سعی می کنند به جای تغییر رفتار خود و جنگیدن با ماتریکس، باور جدیدی را به ذهنشان وارد کنند؛ باوری که جلوی این جنگ را بگیرد. برای همین این باور را بر می گزینند که مورفیوس مشغول دروغ گفتن به آن هاست.
مردم تلاش می کنند که به هر نحوی باور واقعی بودن ماتریکس را توجیه کنند تا مجبور به تغییر دادن همه چیز نشوند. تمام این ها به این دلیل است که تغییر باور و شناخت از تغییر رفتار راحت تر است و به همین دلیل مردم حاضرند برای حفظ کردن باور خود مبنی بر واقعی بودن دنیای ماتریکس بجنگند تا زندگیشان تغییر نکند.
سهگانه ماتریکس توانست در قالبی سرگرم کننده، حرفهای عمیقی را بزند و جهان جدیدی را خلق کند. هر چند پیام فیلم پوچگرا و ضد خالق است و منجی نیز به دنبال حفظ قوم و قبیله خودش بوده و از انسانهای در خواب ماتریکس، دم نمیزند.
ترکیب بودیسم و مسیحیت ناستیک با نگاه اومانیستی فیلمساز که در فضای صهیونیستی فیلم نضج پیدا میکند، اثر هنری بدیعی را به ارمغان آورده است که پیامهای مخربی دارد. بشر امروز نیازمند هدف است و این نگاه پوچگرا، بشر بیخدا را از خودنابودی، نجات نخواهد داد. بایستی در هنر افقی روشن را ترسیم کرد که در دنیا مصداق آن ظهور منجی و در آخرت، بهرهمندی از نعمتهای خداوند مهربانتر از مادر خواهد بود.